هرچند مدتی است که در کمای نسبی هستم...
ولی فعلا کاملا به کما میروم تا پس از امتحانات که انشاالله به هوش بیایم
التماس دعا
- ۰ نظر
- ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۹:۱۹
هرچند مدتی است که در کمای نسبی هستم...
ولی فعلا کاملا به کما میروم تا پس از امتحانات که انشاالله به هوش بیایم
التماس دعا
کتاب "مبانی نظری قانون اساسی"، شامل صحبتهای شهید دکتر بهشتی دربارهی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش از همهپرسی است که توسط بنیاد نشر آثار و اندیشههای آن شهید بزرگ منتشر شده است.
کتاب تا حدودی آشنایی خوبی با فضای ملتهب آن زمان جامعه ما میدهد، دغدغههای مردم چه بوده؟ کجای قانون اساسی جای بحث بوده؟! گروههای مختلف مردم و نخبگان چه کسانی بودهاند؟ در این زمینه خواندن مشروح مذاکرات مجلس تدوین قانون اساسی هم بسیارجالب است. چه کسانی از جمهوری اسلامی دفاع میکردهاند و اکنون کجایند؟؟
بخش آخر این کتاب، مکتوب جلسهی پرسش و پاسخی در یکی از مساجد تهران است. خانمی دربارهی حمایت از مشاغل و کارآفرینان سؤال میپرسد، شهید بهشتی در پاسخ وی توضیح میدهد که در شورای انقلاب، مبلغی را برای پرداخت وام در نظرگرفتهاند. و این چنین ادامه میدهد:
خودتان کلاهتان را قاضی کنید؛ حرفی برای گفتن میماند؟
شعر زیر غزلی است که یکی از دوستان برای بنده ارسال کرده؛ از بس که زیباست، عینا نقل میشود!!
عواقب غزل سرایی
یک روز که زیبا غزلی در نظر افتاد
ما را هم از عشّاق سرودن به سر افتاد
اما ز بد اقبالی و ناشی گری ما
با بانوی منزل جدلی سخت درافتاد
می گفت «سیه چشم»و«سیه زلف» دگر کیست؟
یاد تو چرا باز به رویی دگر افتاد؟
این بار کمی بحث فراتر ز جدل رفت
آینده ی رؤیایی ما در خطر افتاد
گفتم تو گمان کن که شدی همسر حافظ
گفتا همه بدبختی از آن بدگهر افتاد
او بوده بهانه که شما خیره سران را
نقل لب و چشم و قد و ساق و کمر افتاد
ای بشکند این دست که با بیش و کمت ساخت
افسوس ز عمری که به پایت هدر افتاد
جز خون جگر از هنرت چیست نصیبم؟
سوزی سخنش داشت که در جان شرر افتاد
گفتم زدی آتش به دلم، طعنه زنان گفت
آتش به حرمخانه ی شاه قجر افتاد
وقتی که هوو هست رقیب تو اقلّاً
دانی که سر و کار تو با یک نفر افتاد
بسیار قسم خوردم و او نیز به پاسخ
هر بار به نفرین و به آه جگر افتاد
عمری به گمانم که هنرمند و ادیبم
آنگونه ادب کرد که از سر هنر افتاد
بیچاره اساطیر ادب پس چه کشیدند
با آنهمه اشعار که ما را خبر افتاد
حافظ که چه شبها به در میکده خوابید
یا مولوی از ترس زنش در سفر افتاد
ما غرق خیالات، از آن «قند فراوان
یک ذرّه چشیدیم، که آن هم «شِکَر»! افتاد
بدرود «غزل»!؛ وای نه؛ نام تو زنانه است
شاید به همین نام مرا دردسر افتاد
امیرحسین مانیان
عالم دانشجویی مقتضیات خاص خود را دارد، مشغله و تکاپوی زیاد، فعالیتهای درسی و نادرسی! معمولا وقتی برای آدم باقی نمیگذارند که به خودش برسد. به خصوص اگر زمینهی فعالیتت هم فضای مجازی و مایتعلقبه باشد.
همین حساب کشیدنهای قبل از خوابتان را بکشید در فضای مجازی. حالا که برای برخی یک زندگی دومی در کنار زندگی اصلی شکل گرفته، باید لوازمش را هم همراه خودشان از آن عالم واقع به این عالم مجاز بیاورند. چه خوب است قبل از disconncet شدن، با خودتان حساب و کتاب کنید که چقدر زندگی دومتان مفید و مؤثر بوده و چقدرش را به کارهای بیهوده و گشتوگذارهای علافانه گذراندهاید.
با این کار، هم در وقتتان صرفه جویی زیادی میشود، هم در مصرف اینترنتتان. شاید اگر عمری بود و یادم بود، دربارهی صرفهجویی در فضای مجازی، به خصوص صرفهجویی در وقت هم نوشتم.
پ.ن: در این شبها و روزهای عزیز، دعایمان کنید.
پ.ن2: یکی از دوستان خیلی این نوشته را جدی گرفته و پیامکی حکیمانه ارسال کرده؛ جدی نگیرید!