سفرنامه: "پاک سرزمین من"
امیر آقای گوهرشادی، یک سال از بنده بزرگتر هستند. مشهدیِ مشغول به تحصیل در یزد. هر موقع سری به تارنوشت ایشان میزنم یاد ملکنژاد یزدی که دو اتاق آنطرفتر از ما در خوابگاه است میفتم. مشهدی با ریشه یزدی!
آقای گوهرشادی، امیری هستند برای خودشان. دانشجوی ریاضی و علوم کامپیوتری که بیشاز دانشجوهای ادبیات رمان و داستان میخواند. هم ترجمه و هم زبان اصلی، قدیم و معاصر، سبک و سنگین، حالا از المپیاد و ... بقیه خوبیهای ایشان بگذریم. هرچند نه ایشان را دیدهام نه صحبتی داشتهایم، لکن دورادور خدمتشان ارادت دارم. همیشه هم خوانندهی مطالبشان هستم، البته به سبک همیشگیام خاموش. شاید یکی دو نظر بیشتر نداده باشم.
ایشان همین چند وقت پیش سفری داشتهاند به پاکستان برای شرکت در ACM. از این سفر، سفرنامهای نوشتهاند که قلم زیبایی دارد و خواندنش هم لذتی بسیار، چون داغِ داغ است و چند روزی بیشتر از اصل ماجرا نگذشته است. ادبیات خوبی دارد و نگاهی جامع. سفر هم بر خلاف بیشتر سفرنامههایی که ما میخوانیم، سیاسی و دیپلماتیک نیست. هدف سفر کاملا علمی است که البته در بطن نوشته یک نگاه اجتماعی قابل تحسین نهفته است. در راه نوشتن، همتیمی ایشان، آقا سعید طامه هم همراهی میکنند. از همسفر سوم هم فعلا خبری در نوشتن نیست...
برای حسن مطلع(شروع نیکو) بخش "خواندهام" و "از دیگران" با این سفرنامهی امیرآقا که البته هنوز کامل منتشر نشده است آغاز میکنم. توصیه میکنم حتما این سفرنامه را بخوانید؛ هم خواندهاید هم قدری دردسرهای خروج را که شاید شما هم به آن دچار شده باشید را لمس میکنید و هم سری به کشور دوست و همسایه، جمهوری اسلامی پاکستان میزنید.