چند سال پیش،در شهرستان ما و اطراف آن سرمایی آمد که تا مغز استخوان آدم نفوذ میکرد.ما هم یک سرو صدواندی ساله در در حیاط پشتی خانهیمان داشتیم که او هم طاقت نیاورد و خشک شد.به همین خاطر پدر گرام در کمال آرامش بریدندش!!
حالا من نشستهام روی صندلیهای ساخته شده از آن خدابیامرز! لب حوض کوچک وسط حیات، کنار گلهای شیپوری و فوارهی بیآب و دنیایی از خاطرات کودکی.
- ۲ نظر
- ۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۶