از وبلاگ «بنده»، حسین بوذرجمهری:
آن روزها که خیلی بچهتر بودم پدر ما را به مراسم شب قدر مسجد محله میبرد، چیزی نمیفهمیدم میخوابیدم تا موقع بازگشت به خانه. در دوران دبیرستان من برای رفتن به مراسم شبهای قدر جلودار بودم. حتّی با دوچرخه، نصف شب یک سر شهر یزد را به سر دیگرش میدوختم که بروم امامزاده. برایم پدیدهی دوستداشتنی و جدیدی بود. در سالهای دانشگاه با همسر بیشتر دانشگاه تهران میرفتیم. امّا دیگر حال و هوای شبهای قدر را ندارم. برایم تکراری شده است. مهمتر اینکه احساس میکنم این کارهای تکراری که در مراسمهای شب قدر انجام میدهیم حق شب قدر را ادا نمیکنند. و بدتر اینکه نمیدانم چه کاری میتوان و باید در این شب قدر کرد تا حقش ادا شود.
- ۰ نظر
- ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۱۵