دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

دانش‌جوی حرف‌دار

آن‌چه می‌فهمم، می‌نویسم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عزت» ثبت شده است

احمدی‌نژاد هرچه بود، حداقل موجب نهادینه شدن احساس حقارت، ترس، التماس به بیگانه و توسل به طاغوت نبود. هرچه بود، در ابتدای صحبت‌‌هایش و توسلات همیشگی‌اش به حضرت حجت ارواحنا لتراب مقدمه الفداه، انسان را به وجد می‌آورد.

هر از گاهی خبری از دستاوردهای جدید بروبچه‌های مسلمان ایرانی می‌شد. هسته‌ای داشتیم، هوافضا و موشک داشتیم، ماهواره هوا می‌کردیم، هواپیما می‌ساختیم، تکنولوژی‌های گوناگون را توسعه می‌دادیم، در تجهیزات نظامی کارهایی داشتیم؛ خلاصه یک چیزهایی داشتیم که به خودمان، ایرانمان، اسلاممان و مملکتمان ببالیم. لااقل خودمان با خودمان عزت داشتیم.

 

اما این چند سال و دوران صدارت این عذاب الهی چه؟ چه داریم که به آن دلخوش باشیم؟ چه می‌کنیم؟

نه تیری و تفنگی، نه موشکی، نه صنعت هسته‌ای، نه فناوری‌های نوین، نه ... نه ... نه ...

 

امروز که تیزر انیمیشن نبرد خلیج فارس 2 را دیدم، آه کشیدم که یادِ آن روزهای شیرین پرتابِ ماهواره امید بخیر!

کی بشود دوباره آن روزهای حماسی و آن اشک‌های خالصانه را ببینیم. به حول الله و قوته

غواصان خاک...

آقا؛

من یک سوال دارم...

مگر شما چه کردید؟ چه بر سرشان آوردید که از شدت حقارت و عجز، شما را با دستان بسته زنده به گور کردند؟

حالا ما را چه شده که از ترس یک استکان آب، هست و نیستمان را داریم به باد فنا می‌دهیم؟

آقا؛

آن موقع که به جای هوای تازه، خاک داغ در ریه‌های شما می‌شد، به چه فکر می‌کردید؟

آن موقع که صدای شکستن قفسه‌ی سینه‌تان را می‌شنیدید، هیچ فکر می‌کردید روزی صدای شکستن سینه‌ی غیرت این مرز و بوم و آیین را بشنوید؟

آقا؛ ما دست‌های بسته‌ی یک‌یک شما را با همه‌ی آن لخبندها و آغوش‌های گرم عوض نمی‌کنیم...

خاک بر سر ما که چند سال بعد از شما، آب خوردنمان را بند به دست کسی کردیم که نه فقط آب را بر شما بست، بلکه خاک را به جای آب به شما نوشاند!

آقا؛ برای ما دعا کنید، دعا کنید آدم شویم و این ماجرایی که روز به روز بر خواری و خفتش افزوده می‌شود، تمام شود...

عزاداری کردن برای شهیدی که همه‌ چیز را در راه اسلام داده، یک مسئله سیاسی است؛ یک مسئله‌ای است که در پیشبرد انقلاب اثر بسزا دارد.

امام خمینی(ره)، ۱۴ آبان ۱۳۵۹