طبقهی زیرین خانهی ما که حالا از کتابهای مختلف پرشده، برای خودش برکتی دارد.
معمولا اوقات بیکاری را در همانجا و لمیده روی یکی از مبلهای بازمانده از دوران حج پیشین والدین، و در حال مطالعه بهسر میبرم.
امسال، هماتاقیهای عزیزم، علی و حسین، کتابی به من هدیه دادند که تا چند روز پیش فرصت خواندنش دست ندادهبود.
ماجرا از آن قرار است که نویسنده در مجلسی از مجالس اهلبیت حضور دارد و همه ندای "آقا بیا!" سردادهاند. اما آن وسط کسی سازمخالف میزند:"آقا نیا!"
اوضاع مجلس به هم میریزد و هرکس حرفی میزند. نویسنده موقع رفتن کاغذی را که رویش شماره تلفن و آدرسش را نوشته بوده، داخل جیب آن جوان میگذارد تا شاید به سراغش برود و سر از سر ماجرا دربیاورد. از اتفاق آن جوان هم سراغش میرود و لحظات بسیار خوبی را باهم تجربه میکنند.
- ۱ نظر
- ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۲۰:۴۱