بینام، قابل انتقال به غیر
دنبال من بیاید، عرضی دارم...
پرده اول:
آقایی کارشناسیاش را ایران خوانده و برای دکتری رفته یکی از دانشگاههای با رتبه زیر بیست در آن سر دنیا.
در خاصترین و Hi-Tech ترین و امنیتیترین دانشگاه آن کشور به صورت همزمان دو دکتری مختلف را در مدت کوتاهی تمام کرده و با بهترین خروجی به سرانجام رساندهاست.
ظاهرا در تاریخ آن دانشگاه، چنین چیزی بیسابقه بوده است.
از چندجا پیشنهاد Post-Doc و اشتغال به کار دارد، با حقوقی سطح بالا در کشور هدف.
پروژهی ایشان شرایطی داشته که به بسیاری از بخشهای حساس چند کشور توسعه یافته دنیا به صورت کامل دسترسی داشته است.
اراده کند، صبح با ناز و نعمت آنجاییست که بخواهد.
پرده دوم:
این آقا، بورس دولت جمهوری اسلامی بوده و در سالهای اخیر بورس ایشان را مثل خیلیهای دیگر قطع کردهاند. آنجا مشکلات مالی سختی داشتهاند.
وی اکنون ایران است. هیچ دانشگاهی و هیچ مرکزی به ایشان پذیرش نمیدهد.
هر روز شروع میکند با باری از مدارک علمی از این دانشگاه به آن دانشگاه و از این وزارتخانه به آن وزارتخانه.
دلیل جواب ندادنها معلوم نیست.
پرده سوم:
دوست ندارد برگردد، دوست دارد در کشورش مفید باشد.
به علت مشکلات مالی، مشغول مسافرکشی هستند.
پرده چهارم:
میگفت همهی اینها فدای یک خندهی «سید علی»
این یکی بود از این خرمن. اما جزء سختهایش بود...
که خدا، بهترینِ حافظان است...