به بهانه روز وبلاگنویسی فارسی
صفر:
روز وبلاگنویسی فارسی دیروز بود البته، ولی چه عیب! بهونه بود برای نوشتن.
اول:
یک سال اخیر اینقدر درگیر روزمرههای کاری و خانوادگی شدهام که کمتر وقتی برای نشخوارهای خودم دارم. البته که همیشه ریشهی همهی وقت نداشتنها، اولویت نداشتن است؛ و الا آدمی اگر بخواهد کاری کند، میکند.
همین ننوشتنها موجب شده مغزم کپک بزند. وقتی میخوانی، ذهن شروع میکند به هضم و نوشتن در بدترین حالت مثل دستشویی است، سره را از ناسره جدا میکند. در حالت معمول هم موجب نظم فکر و ذهن و اندیشه و تبادل نظر است.
دوم:
از اختلاط شبکههای اجتماعی و وبلاگ و ویرگول و سایت شخصی و … خُل شدهام. همین الان که دارم مینویسم مُرددم این را باید در فلان کانال بگذارم یا در ویرگول یا در وبلاگ یا در سایت شخصی یا کنار انبوه یادداشتهایی که در این مدت ننوشتن، نوشتم و کنج لپتاپم ماند. (البته چند وقت پیش و در اوج شلوغیهای درسی ایمیل تمدید هاست سایت شخصی آمده بود که ندیدم و گذشت و تمام شد. خُدا را شُکر که یک گزینه حذف شد.)
شما بودید چه میکردید؟ موضوعات مختلف را یکجا مینوشتید یا برای هرکدام یک دُکان جدا باز میکردید؟
سوم:
خبر آمده که خوشبختانه و متاسفانه دکتری قبول شدهام. خوشبختانه این که این لقب لعنتی بالاخره پشت اسم ما آویزان میشود و راحتمان میکند، متاسفانه آنکه حداقل 4 سال دیگر از عمر گران را باید برای کاری که میشود در 4 ماه انجام داد، صرف کرد.
چهارم:
در مورد دوم، این که شما بودید چه میکردید، نیازمند راهنمایی شما هستم.