استراتژی گاز انبری!
استراتژی گازانبری
ما و همدورهایها دو سال دیگر زمان داریم تا بخواهیم وارد فرآیند پایاننامه شویم. آن چه که به نظرم باید چکیدهی تلاش رسمی و غیررسمی حداقل 6سال (و از نظری 18سال)سال درس خواندن باشد و منشأ اثر. در 7 ترم تحصیلی گذشته(که این روزها میشود دقیقاً وسط دوران تحصیل ورودیهای 91 کارشناسی ارشد پیوسته در دانشگاه امام صادق(ع)) همه نوع استاد و دانشجویی دیدیم. از اساتیدی که کتاب تألیف خودشان را نمیفهمیدند تا آن اساتیدی که افق دیدشان در گسترهی فهم بسیاری از همقطارانشان نبود. از دانشجویی که از همان اول درس را سفت چسبیده و با نمرات خیلی شیک و خوب درسها را میگذارند، تا دانشجویی که از همان ابتدا درس را بوسید و گذاشت کنار برای رسیدن به آرمانهایش(که الزامی ندارد کار اشتباهی کرده باشد.)
یکی از اشکالات بسیار جدی نظام آموزشی ما، چابک نبودن آن است. هرروز جامعهی ما با مشکلات و مسائل جدیدی دستوپنجه نرم میکند که حل آن جز از جامعهی دانشگاهی و حوزوی انتظار نمیرود. اما تنبلی و نفهمی نظام آموزش عالی ایران، موجب فاصلهی شدیدی بین فضای علوم اجتماعی دانشگاهها و فضای واقعی جامعه شده است. بارهای بسیاری بر زمین ماندهاند و اولویتها حسابی جابجا شدهاند. مشابه همین مسئله را هم در ماجرای صنعت و دانشگاه برای رشتههای فنی میبینیم.
اما همه میدانیم که ما دانشجویانی هم که در این ساختار، عمر به کسب «علم و ایمان» میگذرانیم، چند دستهایم:
- عدهای که گامبهگام و همراه با ساختار پیش میرویم. خیلی سریع به نهایت هدف ساختار میرسیم و از همه طرف بهبه و چهچه نثارمان میشود. دست بالایش میشویم مثل بسیاری از اساتیدِ شاید محترم که بود و نبودشان فرقی نمیکرد!
- عدهای دیگر از همان ابتدا با ندای «هل من ناصر ینصرنی؟» با پاچههای ورمالیده میآییم وسط میدان که در یک «عملیات گازانبری» تمام شرایط را تغییر دهیم و به وضع مطلوب برسیم. طبیعی است که ساختار حاکم آنقدر قدرت و غرور دارد که با اشارهای نوحِ زمان را از حیز انتفاع ساقط کند و حرکت او را در نطفه، خفه!
- و دستهی سوم آنهایی هستیم که تا بتوانیم خود را از ساختار جدا میکنیم؛ اما در عین حال با در پیش گرفتن استراتژی «انگری بِردز» سعی میکنیم با جلب نظر ساختار، در آن رخنه کرده و رشد کنیم و بعدازاین که (انشاالله!) به «موضع قوت» رسیدیم، تلاش خود را برای اصلاح نظام و فرآیندها آغاز کنیم. احتمالاً بتوان مواردی مثل «طرح تحول علوم انسانی» که خروجی کمیتهی علوم سیاسی آن چند ماه پیش منتشر شد را مصداقی از این نوع استراتژی دانست!
گذشته از اینکه کدام راه درست است یا راه چهارم و پنجمی هم داریم یا نه، باید به دو نکته توجه داشته باشیم:
- هر راهی هزینهای دارد و هرکس هر شیوهای را که انتخاب کرد، هزینهاش را به نام خودش بنویسد. سعی نکنیم با غرغر و نالیدن از اشکالات و ضعفها و ...، هزینههایی که خودمان انتخاب کردهایم را از دوش برداریم که به مقام شریف«خودمفیدپنداری» نائل شویم! اشکالی که بسیار بسیار شایع است و جز در حکم «حرف مفت» نیست!
- بعدازاین همه، کسانی هم که میخواهند(ـیم) «پرندهای خشمگین» باشند، به هوش باشند که رفتن در ساختارها و فرآیندهایی که هست و رشد و نمو در آنها، بعضاً آنقدر شیرین است و به دهان آدم مزه میکند که انسان را به یکی از اجزای لاینفک ساختار تبدیل میکند که خود مانعی میشود برای تغییر. دوست دارد تغییر بدهد، لکن نظم زندگی طوری شکل میگیرد که به شما اجازه نمیدهد که از این ساختار خارج شوید یا حتی از درون ساختار را تغییر دهید. خطری که واقعا جدی است که اگر نبود، اوضاع ما الآن این نبود.
آخر، حواسمان باشد که به این مرحله نرسیم که اگر رسیدیم، هیچ راهی نمیماند جز استراتژی «گاز انبری»؛ آن هم در شرایط «نامتقارن»!
والسلام
پ.ن.:حدیث نفسی بیش نبود!
خیلی خوب بود
ممنون
موافقم باهات. خدا بهمون رحم کنه
البته این استراتژی انگری بردز تقریباً همون اسب ترواست. منتها اسب تروا دیگه خیلی تکراری و لوس بود، انگری بردزش کردم! :))