- ۰ نظر
- ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۱۹
از بحثهای همیشگی بخشی از قشر #حزب_االلهی، وظایف و عملکرد #رهبری در حوزههای گوناگون است. فهم نسبتا رایجی که بین قشر جوان حزباللهی و #مذهبی سنتی دیده میشود، پوشاندن #ضعف#تحلیل و #عمل_سیاسی خود، با اَعمال رهبری در آن حوزه است. در این دو سال بارها شنیدیم که اگر رهبری با #مذاکرات مخالف است، پس چرا اجازه مذاکره داده است یا اگر #هاشمی رفسنجانی در هر حال یا #جاهل است یا #خائن، چرا عزل نمیَشود؟ امروز بزرگواری سوالی در همین سیاق از بنده پرسیدند که یاد پاسخهای رهبری به برخی سوالات این دوست بزرگوار افتادم. پاسخهایی که 14 سال پیش به این سوالات داده شدند و هنوز روی زمین ماندهاند. بحثهای نظری و جامعهشناختی به این پرسش باشد برای بعد. اما اجازه بدهید شش مطلب را با شخص رهبری مطرح کنیم و بعد پاسخ ایشان را بشنویم:
این 5 مورد 5 بخش از نامهی 14 سال پیش مرحوم #طاهری، امام جمعه اصفهان، به رهبری بود. نامهای که مشکلاتی که در آن مطرح شده، شباهت بسیاری به مسائل کلان امروز نظام دارد و بدابهحال مایی که هنوز مشکلات 14 سال پیش مملکتمان پابرجاست. البته مرحوم طاهری داستانی دورودراز میگوید که بعد آه سر بدهد از حصر مرحوم #منتظری و بعد هم به نشانه اعتراض از امامت جمعه اصفهان کنارهگیری میکند؛ احتمالا با خیال باطلی که این وسط کسی مثل سید علی خامنهای را بلرزاند یا تحت فشار قرار دهد. اما پاسخ رهبری چه بود؟ بر 5 بخش از نامهای که #توکل و #کرامت در آن موج میزند و گویی برای امروز ما نوشته شده است، مروری داشته باشیم:
از تکرار مکرراتی مثل تأثیر و تأثر فضاهای #مجازی و واقعی و بامبول تیم #هاشمی در رسمی نبودن حساب #توییتری و جکهایی که به سبک همیشه از ما صادر شد بگذریم و چند نکته را مرور کنیم:
1- برخلاف برخی تحلیلها اجمالاً معتقدم هاشمی، #منتظری دوم نمیَشود. منتظری خودش سادهلوح بود، #بازی میخورد و توپش هم همیشه اُوت میشد! اما هاشمی نهتنها بازیگر نیست، بلکه #کارگردان جریان مهمی از #سیاست کشور است. سیاستی که کمکم جدیتر و خشنتر پا میدان گذاشته و کسانی چون روحانی را در دامن خود پرورش داده است. هاشمی بازی نمیخورد و بازی میدهد. هاشمی تا آستانههای صبر نظام و امت و امام پیش خواهد رفت، ولی از شخص آگاه و خائنی چون او، خروج از چارچوب #نظام و از دست دادن هرآن چه به برکت بودن در چارچوب نظام دارد، #بعید به نظر میرسد.
2- قبلترها اگر اتفاقی میافتاد، #رهبری مدتها بعد و بهصورت #غیرمستقیم و در لفافه به آن واکنش نشان میدادند. اما هرچه از دوران #دولت_یازدهم و ساختارشکنیهای آنان و حامیانشان میگذرد، پاسخهای رهبری، سریعتر، صریحتر و قاطعتر میگردد. چنین تغییر منشی جای تعجب ندارد. وقتی دشمن پا پیش میگذارد و کُری میخواند، #ولی_جامعه هم «ناچار» است یکتنه به میدان بیاید برای حفاظت از شجرهی طیبهای که به او سپردهشده است. بدانیم که هرچه پیش میرویم این تقابل علنیتر، جدیتر و سختتر خواهد شد. با این وضع، #جامعه هم نمیتواند همان جامعهی عموماً #خاکستری باشد. هرکسی برای ادامهی حیاتش ناچار است برود سمت یکی؛ این وسط جایی برای بودن نیست.
3-مهمترین حرف این است که مای قشر حزباللهی نباید به جواب #رهبری(دقت کنیم که رهبری عالیترین مقام کشور است) به امثال هاشمی بنازیم. جوابی رسمی و در سخنرانیِ عمومی به گفتهای مجازی. دقت کنیم و بفهمیم که ورودهای رهبری به جزئیترین مسائل در زمینههای مختلف، نشان از ضعف ساختار اجتماعی کشور، بهخصوص قشر #حزب_اللهی (به معنی قشر جوان مؤمن انقلابی) دارد. جامعهی تحت لوای #حکومت_اسلام و #ولی_فقیه باید آنقدر بالغ و فهمیده باشد که اولاً هر #فزرتی جرئت نکند بهراحتی پرتوپلا بگوید و اگر هم گفت، بیوقفه چنان جوابی بشنود که ماستش را کیسه نکند. نه آنکه چند روز بگذرد و رهبری این وسط خود را هزینه کند. اتفاقی که باز از سر «ناچاری» برای رهبری به عادت تبدیلشده و بهغلط برای قشر «حزباللهی» به «افتخار». البته پُرواضح است که این به معنی نفی تام ورود رهبری به مسائل خرد کشور نیست. ابداً.
تا زمانی که دال مرکزی جریان اصولگرایی «پیگیری منویات رهبری» است، وضع ما از این بهتر نمیشود.
تا زمانی که به دنبال عقلانیت سیاسی نباشیم و سعی نکنیم با فعالیتهای نظری و عملیِ خودمان، بخشی از هزینههای رهبری را بر دوش بکشیم، و دائماً حرفمان بهاصطلاح «اجرای منویات رهبری» باشد، یعنی نمیخواهیم مسئولیت کاری را که انجام میدهیم بر عهده بگیریم. یعنی میخواهیم شخص دیگری تصمیم بگیرد و ما آن را اجرا کنیم. همیشه منتظریم که ایشان فرمایشی داشته باشند تا ما کاری بکنیم. (انتقاداتی که به برخی از ائمه جمعه هم میتوان وارد دانست. نعل به نعل کلام رهبری را در خطبه تکرار میکنند، که در کنار تکرارهای خشک و بیمایهی سیمای جمهوری اسلامی، عمق کلام این مرد فرزانه را برای مخاطب هویدا که نمیکند، هیچ؛ ملت را برمیگرداند.)
نتیجهی این رویکرد چه میشود؟
نتیجه این میشود که اصولگرایان، دائماً ادبیات نظریِ تولیدشده توسط رهبر انقلاب را در سخیفترین لایهی ممکن و در بدویترین امور هزینه میکنند؛ بدون آنکه توانایی آن را داشته باشند که خطی بر آن بیفزایند یا آن را با شرایط کاریشان تطبیق دهند. این میشود که حتی شعارهای تبلیغاتیشان نیز بدون هیچ خلاقیتی، مستقیم از سخنان رهبری وام گرفته میشود.
به نظر شما مسیح(ع) چه ربطی به شب قدر دارد؟
مسیح در شب قدر، آن طور که روی جلد کتاب نوشته، روایت حضور حضرت آقاست در منزل شهدای ارمنی آشوری. اما کتاب چیزی فراتر از روایت است. داستان آنقدر خوب نوشته شده که انگار از دیداری بین دیداری دیگر معطل ماندهای تا همراه آقا شوی و ببینی چه خبر است. حقا که کتاب روایتی قوی و خوب دارد.
زیاد از دیدارهای رهبری با خانواده شهدا شنیده بودیم. میدانستم که محدود به خانوادهی شهدای مسلمان نیست. اما نمیدانستم که دیدار با شهدای ارمنی و آشوری از سال 63 بوده تا همین سال 93 که انشاالله کریسمس سال 94 هم خواهد بود.
به نظرم، اوج ماجرای کتاب اما در خانوادهی شهید سجادیان است که مسلماناند و نویسندگان کتاب بنابر ذکری که آقا از این خانواده در دیدار با خانواده شهید ژان داوید کردهاند، آن ماجرا را هم نقل کردهاند که بسیار شنیدنی و عبرتآموز است.
اما بگذارید مطلبی از پیوست چهارم کتاب با عنوان «من و ارامنهی ایران» که بخشهایی است از گفتگوی صمیمانهی حضرت آقا با رهبر ارامنهی جهان، آقای جاثلیق آرام اول، در تاریه 30 تیر 67، نقل کنم:
«آمریکا نمیتواند هیچ کاری بکند. همهی راهها به روی او بسته است و هرکاری بکند، به ضرر اوست. معادلهی عجیبی پیدا شده است. از هر طرف بیاید، ضربه میخورد! به ما حمله نکند، به ضرر اوست؛ چون ما روزبهروز قویتر میشویم. به ما حمله بکند، باز به ضرر اوست؛ چون متحدتر میشویم، و انگیزهمان بیشتر میشود و طرفداران جهانی پیدا میکنیم. افرادی را بفرستند تا شخصیتهای ما را ترور کنند، به ضررشان است. محاصرهی اقتصادی نکنند، به ضررشان است؛ چون میدان تجارت ما گستردهتر میشود. محاصرهی اقتصادی بکنند، بازهم به ضررشان است؛ به خاطرِ این که تلاش داخلی مضاعف میشود و آمریکا همپیمانان خودش را در دنیا از دست میدهد.»
الکلام، «میزبانی از بهشت» را بخوانید و بعد بیایید در محضر حضرت «مسیح در شب قدر»!
عرض دیگری هم هست در ادامه مطلب.
22 بهمن 91،اتفاقاتی در حرم مطهر حضرت معصومه(س) افتاد که هنوز برایم قابل قبول نیست.
انقلاب ما همیشه درگیر افراط عدهای و تفریط عدهای دیگر بودهاست.
اینروزها کمتر کسی پیدا میشود که در همهی کارهایش میانهروی پیشه کند. در طول این 35سال هم اکثر اتفاقات ضعفهای ماهم ناشی از همین پدیدهی شوم است.
اتفاق 22 برنامهریزی شدهی 22بهمن قم،نمود بارز افراط در گروهی خاص از قشر مذهبی جامعه ماست. گروهی که به سختی انتقاد میپذیرند و سختتر از آن مسئولیت کارهای اشتباه خود را به گردن میگیرند.
این اتفاق توسط کسانی افتاد که خود که همیشه خود را پیشرو در ولایت مداری و بصیرت میدانند، حال آنکه کارهایشان از بصیرت زیادی،معمولا نتیجه عکس میدهد.کارهایی که قلب ولایت را جریحهدار میکند.
رهبری در دیدار روز 28 بهمن91 با مردم آذربایجان، دربارهی این کارها چنین میفرمایند:
هماتاقی من –حفظهالله- که داستانِ سیستان را میخواند، هر از گاهی میخندید. خندههایی که از او بعید به نظر میرسید.
برایم جالب شده بود که بدانم رضا امیرخانیِ منِاو این مرتبه چه گلی کاشتهاست.
فرصت خواندن این کتاب نشدهبود تا همین چند روز پیش که جایی بودیم و همین یک کتاب هم همراهم بود.برای همین یک روزه سروتهاش همآمد.
بسیار خواندنی است.ماجرای سفر سال 81 رهبری به کرمان،مدتی قبل از حمله آمریکا به عراق!
در جایی از این کتاب میخوانیم:
بقیه در ادامهمطلب
مطلب بلند بالایی تراوش شد که فعلا ترجیح میدهم منتشر نشود
باید سینه پر از حرف بماند فعلا؛ چه میشود کرد
در قسمتی از این نوشته، قدری راجع به این سخن رهبری توضیح دادهام؛یعنی نظر خودم را بیان کردهام:
سالهای آخر عمر بابرکت امام روحالله، سالهای مهم و آموزندهای است در تاریخ انقلاب ایران
سالهایی که برای کوچکوبزرگ و خاصوعام حرفهایی دارند
آنچه بین امام امت و قائممقام امام میگذرد.تلاشهایی که فایدهای ندارند و امام، خود نهایتا حاصل عمر را خویش را کنار میگذارند.